پونزده روز از اون جلسه میگذره و من امروز ترفیع گرفتم ^_^ یوهوووووو

به امید روزی که مدیریت اون برنچ رو خودم دستم بگیرم تنهایی، و یه خانوم افاده ای و خوش تیپ و جوان و مدیر باشم که جوجه کارمندامو ازین رو به اون رو میکنم. به همه ی اون پنج نفر تن لش برای آهرین بار اولتیماتوم میدم که یا ک...و...ن گشادشونو جمع کنن و کاراشونو سروقت تحویل بدن یا که کابینه ی خودمو میارم میذارم سر جاهای اونا و اونارو از نون خوردن میندازم :)) رییس از ددر خارجه برنمیگرده که بیاد ببینه این پنج نفر چقد دارن اسکی میرن و من چقد تنهایی دارم همه ی کارارو میکنم :(( آخه بیمه ی کارمند جدید چه ربطی به بازرگانی داره که من امروز کاراشو انجام دادم؟! کم مونده حسابداری هم انحام بدم. هرچی از عدد و رقمه بدم میاد باز این کارارومیارن توی اتاق من. خو دیوث من اگه میخواستم هنوز تو اون فیلد باشم چرا اومدم اینجا اصن؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.